زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
ای پیـکـر بـرهـنـۀ بیسـر حـسیـن من آیا تـویـی عـزیـز پیـمبر، حـسیـن من؟ پیـدا نـمیکـنم به تـنت جـای بـوسـهای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من بـگـذار تـا زنـم بـه گــلـوی بـریـدهات یک بـوسـه با نیابت مـادر حـسین من ای بـر تـنـت سـلام، جـواب ســلام ده از حنجر بُـریده به خـواهر حـسین من زخـم تنـت ز حـد تـصَوّر، بُـوَد فـزون زخـم دلـت هـزار بـرابـر، حـسیـن من ترسـم کُـشنـد دخـتـر مـظـلـومـۀ تو را او را نگـیر اینهـمه در بَر حسین من برخیز و بر مـسافـر شامت، اذان بگـو قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من من آن مـسافـرم که ز خـون گـلوی تو کردم خـضاب، جان برادر، حسین من گر بیتو میروم سفر شام، دل خـوشم هستی به نـیزه سایۀ بر سر؛ حسین من «میثم» ز سوز سیـنۀ ما شعله میکشد دستش بگیر در صف محشر حسین من |